مامان مینامامان مینا، تا این لحظه: 24 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره
بابا مجیدبابا مجید، تا این لحظه: 34 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
محمد مامان وبابامحمد مامان وبابا، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات پسر کوچولومون

سلام

سلام دوستان گلم به وبلاگ محمدجون خوش اومدین...

من وبابایی تصمیم گرفتیم خاطرات پسرعزیزمونو تو این وبلاگ ثبت کنیم تا وقتی که پسرکوشولوی ما بزرگ شد بیاد و خاطرات کودکیشو بخونه ولذت ببره.....


خوش اومدین...

بدون عنوان

سلام عزیزمامان...خوبی پسر خوشملم؟؟؟؟؟؟؟؟؟با این ورجه وورجت معلومه که خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی خوبی!!!خوب خدارو شکــــــــــــــــــــــر...میدونم...میدونم پسمل ناز مامان بزرگ شده و جاش تنگ شده ولی چه میشه کرد 7ماه تحمل کردی این دو ماه رو هم تحمل کن محمدم......راستی امروز اومدم تا خوابمو برات تعریف کنم ...دیشب یه خواب خوبی دیدم ... خواب میدیدم مامان جون (مامان من) با ی بچه که تو بغلش بود اومد پیشمو  رو ب بابا مجید گفت اینم پسرتون 2کیلو و 400گرم هست وای خدایه من وقتی نگات کردم دیدم ی پسر خوشگل با موهای طلایی و چشای طوسی وپوست سفید انقد ناز بودی که نگووووووووو....دلم میخاد این دو ماه زوده زوووووووووووووووووود تموم بشه و ب...
3 ارديبهشت 1395

بدون عنوان

عاقبت دريك شب ازشبهاي دور           كودك  من پا به دنيا مينهد آن زمان بر من خداي مهربان              نام  شور انگيز  مادر مينهد ان زمان طفل قشنگم بي خيال               درميان بسترش خوابيده است بوي اوچون عطر پاك ياس ها              در مشام جان من پيچيده است   آن زمان ديگروجودم مو به مو           بسته با هستي ...
28 فروردين 1395

الهی فدات بشم زندگیــــــــــــــــــــــــــــــــم

سلام مامانی خوبی؟؟؟؟؟؟چند روزه میخام بیام برات بنویسم ولی یکم ناخوش بودم...نمیدونم از سرماخوردگیه یا استرس...اخه چیزی تا بدنیا اومدنت نمونده مامانی...ایشاالله بعد دوماه وچند روز سالم و سلامت بدنیا بیای ومامانی رو هم از تنهایی دربیاری... بابایی پس چی؟پسر خوشگل مامان وقتی بیای بیرون میبینی ک بابایی ازصب تا شب سرکاره و مامانی اکثرا روزا تنهاست و حوصلش سر میره ...توکه بیای مامانی هم از تنهایی در میاد ... الهی فدات بشم زندگیــــــــــــــــــــــــــــــــم ...
23 فروردين 1395

محمد مامان

محمد جونم بعد 80-85روز دیگه بدنیا میای...امروز26هفته و5روزه که تو دل مامانی هستی وتقریبا دوماهه ک تکون خوردناتو حس میکنم...خیلی شیطونی و مامانی رو حسابی خسته میکنی مخصوصا این دوهفته اخیر ک دو دقیقه توجات ثابت نمیمونی ک مامانی هم یه نفسی بکشه همش لگد میزنی و تکون میخوری...انگاری تو هم خسته شدی و میخوای زودی بیای بیرون وعجله داری....یاهم چون میدونی بابایی عاشق لگد زدناته و با لگد زدن تو بابایی ذوق میکنه...هوووووم؟؟؟؟؟؟؟!!!!! ...
15 فروردين 1395
1